Wednesday, December 15, 2004

نقطه سیاه که می گویم خیلی سیاه است. به سیاهی نقطه کور. سیاهتر است.
به سیاهی جهل. به سیاهی وقتی که یادت می رود چشمانت باز است یا بسته. وقتی پلک روی چشم را حس نمی کنی چون سیاهی چشم را پوشانده است.
جعبه ای که وارد آن می شوی اما بر خلاف انتظار بازهم با سیاهی مواجه می شوی. و عدم معنا. سیاهی ای که سیاهیش نشت پیدا می کند به اطرافش.
خانهء جشنی شبانه را تصور کن که در سکوت هر شب، روشنیش از لای درز درهای بسته عیان می شود. این خانه سیاه، در هر آفتابی، سیاهیش به کوچه ها می تابد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home