پیله را بافتم و بافتم و
در دنج سفید، غرق در امید، خوابیدم
چشم که باز کردم، از پیله که بیرون رفتم به آینه،
اَه مگس شده بودم.
اخ. به خرجش نمی ارزید
در دنج سفید، غرق در امید، خوابیدم
چشم که باز کردم، از پیله که بیرون رفتم به آینه،
اَه مگس شده بودم.
اخ. به خرجش نمی ارزید